فیلم «نیمه ماه مارس» قبل از اینکه در قالب یک تریلر سیاسی خوش در سینمایهای جهان نمایش داده شود، در ادوار مختلفی در برادوی روی صحنه رفته است. در واقع نیمه ماه مارس اثری اقتباسی به شمار میرود و در سالهای 2011 - 2010 اجرای متعددی در برادوی داشته است. نمایشنامه اورجینال نیمه ماه مارس را بیو ویلمون به نگارش درآورده است. عنوان فیلم از تاریخ قتل ژولیوس سزار و یکی از عناصر تقویم رومی برگرفته شده است. با توجه به دادههای فیلمنامه 15 ماه مارس قرار است انتخابات حزب دموکرات صورت پذیرد و بستر تمام رویدادهای دراماتیک این فیلم به رقابتهای درونحزبی فرماندار موریس (جورج کلونی) و پولمن، دیگر نماینده این حزب باز میشود. کمپین موریس را پل زارا (فیلیپ سیمون هافمن) مدیریت میکند و زارا سیاستگذاریهای کلان و تبیین استراتژیهای جزئی این کمپین را به استفان مهیرز (رایان گاسلینگ) واگذار کرده است. طرف دیگر مدیریت کمپین پولمن را تام دافی (پل جیاماتی) برعهده دارد. بعد از معرفی شخصیتها 2 داستان موازی این تریلر سیاسی خوشساخت را جذابتر میکند. دافی، استفان را ترغیب میکند کمپین موریس را رها کرده و به استخدام او در کمپین پولمن درآید. مهیرز این موضوع را صادقانه با زارا در میان میگذارد اما زارا تصمیم به اخراج مهیرز میگیرد، از سوی دیگر زارا در یک زد و بند مطبوعاتی با همکاری آیدا هورویچ در ابتدا مهیرز را رسوا، سپس او را اخراج میکند، از طرفی کمپین پولمن با سناتور تامپسون زد و بند میکند تا امکان شکست موریس را فراهم آورد. آنطور که درام فیلم تشریح میکند تامپسون در میان دموکراتها، سناتور صاحبنفوذ حزب دموکرات است. مهیرز اخراج میشود و به کمپین پولمن میرود اما زارا او را استخدام نمیکند و قرار ملاقاتی که منجر به اخراجش از کمپین موریس شده است را حیلهای از پیش طراحی شده قلمداد میکند. در این میان مهیرز متوجه میشود فرماندار موریس به یکی از نیروهای کارآموزش مالی استرن تجاوز کرده و مالی باردار است و دانستن این موضوع دستاویزی برای برهم زدن همه معادلات سیاسی میشود. خانواده مالی کاتولیکهای متعصبی هستند و مالی برای رهایی از این فشار دست به خودکشی میزند و... . جذابیتهای دراماتیک نیمه ماه مارس در همان بخشهای ابتداییاش کاملا هویداست؛ زمانی که فرماندار موریس در آغاز فیلم سخنرانی میگوید «او به هیچکدام از ادیان ابراهیمی اعتقادی ندارد و تنها مذهب او قانون اساسی آمریکاست»، این شخصیت به نوعی نماینده دموکراتها محسوب میشود که دائما بر طبل سکولاریسم میکوبد اما همین نمایندهای که هماکنون فرماندار است و اخلاق آمریکایی به او هویت میدهد وامدار هیچ اخلاقی نیست و رفتارش با مالی و اتفاقاتی که برای او میافتد به نوعی رسوایی نمادینی برای سکولاریسم به شمار میرود. نیمه ماه مارس، فیلم تلخ و تاریکی است درباره تصویر مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری آمریکا که نشان میدهد حکایت سیاستمداری و تعریف آن در فرهنگ عامه آمریکایی در سیاهچالههای اخلاقی تعریف میشود و هر دستی که از پشت و در تاریکی خنجر فرود میآورد حتما دست یک دموکرات است. در فیلم نیمه ماه مارس سیاست در پسزمینه داستان قرار دارد اما جورج کلونی، کارگردان این فیلم در همین پسزمینه دموکراتها را که سعی میکنند چهره معتدلتری از خود نشان دهند به بیاخلاقی متهم میکند و کاملا سرراست و بیواسطه به تماشاگر میفهماند اخلاق در رقابتهای سیاسی– انتخاباتی ایالات متحده جایی ندارد. راستی تا فراموش نکردهام اشاره کنم هنوز از انتخابات معاصر سال 2000 زمان زیادی نگذشته و بیاخلاقی در شکل گسترده سیاسی همان سال اتفاق افتاد و مسیر دنیا را تغییر داد. اگر در انتخابات سال 2000 تقلب صورت نمیپذیرفت و الگور انتخاب میشد هیچگاه در خاورمیانه جنگی صورت نمیپذیرفت. نیمه ماه مارس قبل از اینکه یک فیلم سیاسی باشد قصهای درباره اخلاق است، در واقع فرماندار موریس که روحیه سکولاری دارد و در همه سخنرانیهایش بویژه در سخنرانی ابتدایی به این مساله اشاره میکند، در زندگی فردیاش بیاخلاقی پیشه کرده و به کارآموز 20 سالهاش تجاوز میکند. اگر حافظه تاریخی خوبی داشته باشیم، میتوانیم دهه 90 را به یاد آوریم و رسوایی اخلاقی کلینتون را که تاثیرات نابهنجاری در جامعه آمریکایی داشت. در این فیلم مهیرز، مشاور استراتژیک کمپین موریس همه آرمانهای صلحجویانه خود را در موریس جستوجو میکند اما زمانی که پی به روابط نامشروع او و مالی میبرد این بینش معصومانه درهم میریزد و وقتی پرده از ریاکاری ذاتی همکارانش برمیافتد جنبههای غیراخلاقی سیاست آمریکایی را بیشتر درک میکند. از طرف دیگر کلونی، کارگردان این فیلم که خود روزی از هواداران اوباما بود در قالبی تمثیلی سعی میکند اوباما را مورد پرسش قرار دهد و این مورد پرسش قرار دادن شکلی هجوآمیز پیدا میکند. کلونی تیغ تند انتقادهایش را به هیچوجه به سمت جمهوریخواهان نمیگیرد و زیرکانه این باور را در کلیت فیلم القا میکند که هر کسی نامزد حزب دموکرات شود، میتواند رئیسجمهور شود، در صورتی که در خود فیلم اشاره میکند در 40 سال اخیر از 73 نامزد حزب دموکرات تنها 3 نفر موفق شدهاند در کاخسفید سکنی گزینند. شخصیت موریس با بازی کلونی تا حدود زیادی یادآور شخص اوباماست. سخرانیهای فیلم شباهتهای غیرقابل انکاری با سخنرانیهای اوباما دارد، همچنین پوسترهای انتخاباتی فرماندار موریس در این فیلم یادآور پوسترهای انتخاباتی اوباماست که طراحی آن را شپارد گرفیس برعهده داشت که به پوستر امید اوباما معروف است اما در اینجا به جای واژه Hope از واژه believe استفاده شده است . مشکل اصلی فیلم فیلمنامه این اثر چون اقتباسی از یک نمایشنامه تئاتری است در پایانبندی خود با گافهای اساسی روبهرو است. سناتور تامپسون پذیرفته است در صورت حمایت از پولمن و پیروزی قریبالوقوع وی پست وزارت خارجه را به او واگذار کند، از همین رو تصمیم میگیرد از پولمن حمایت کند. ناگهان در پایان فیلم مسیر اصلی قصه تغییر میکند و سناتور پولمن با ترفندی که عیان نمیشود از موریس حمایت میکند. این موضوع یکی از چند حفره فیلمنامه این اثر است.
نگاهی به فیلم «ملانکولیا»
بلاهتهای مالیخولیایی فونتریر
آیا تاکنون در زیر نور مهتاب رنگپریده با شیطان رقصیدهاید؟ لارس فونتریر با ساخت فیلم «ملانکولیا» (مالیخولیا) در نقطه صفر جهان ذهنیاش زیر نور مهتاب با شیطان والس میرقصد. این 2 سطر شاید استعاریترین تحلیلی است که میتوان درباره آخرین ساخته این کارگردان دانمارکی ارائه کرد. فونتریر دوباره به جهان تیره و افسردهای سفر میکند و در این سفر تماشاگر را با خود همراه میکند، فونتریر در ملانکولیا تماشاگر را به جهانی مایوس و افسرده هدایت میکند و در نهایت برای اصالت زندگی، بشر و کره زمین گواهینامه جنون صادر میکند. فیلم ملانکولیا که در ترجمه از آن مالیخولیا یاد میشود آخرین ساخته لارنس فونتریر، فیلمساز جنجالی دانمارکی است که در ایام برگزاری فستیوال فیلم کن با اظهارنظرهایش در کنفرانس مطبوعاتی درباره هیتلر و ماهیت اشغالگر رژیم صهیونیستی به تیتر همه مطبوعات جهان بدل شد. البته اخراج شدنش از فستیوال فیلم کن به این هیاهوها و جنجالها دامن زد و فونتریر نتوانست به آنچه استحقاقش را داشته دست پیدا کند، بعد از اخراج شدنتریر تنها کریستین دانست بازیگر نقش اول فیلم موفق به دریافت جایزه از این فستیوال شد. اگر کارنامه اخیر این کارگردان دانمارکی را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد ضدمسیح ساخته قبلی فونتریر فیلمی آشفته و ضعیف است که خشنترین و اروتیکترین فیلم تاریخ سینما به حساب میآید، این آشفتگی دراماتیک در محتوا و فرم فیلم کاملا جاری است و دامنه این آشفتگی از فیلم ضدمسیح به فیلم ملانکولیا سرایت کرده است. نگاه انحصاری نگارنده به فیلم قبلی این کارگردان به دلیل عبور از خط قرمزهای روانکاوانه و مازوخیستی فیلم نیست بلکه کهنگی و ایستایی اندیشه کارگردان است که هر از گاهی متوقف میشود. برای یافتن این کهنگی و ایستایی باید موشکافانه کارنامه و آثار اخیرش را بررسی کنیم و در این واکاوی به نکاتی برخواهیم خورد که در نتیجهگیری کلی از آثار این فیلمساز کمک شایانی خواهد کرد. عیب مشهود در آثار فونتریر این است که عملا با فرمی مولف و اختصاصی در یک خودتکراری منحط میافتد. مثلا با قالب فرمی داگویل، مندرلی را میسازد و با قالب فرمی ضدمسیح، ملانکولیا را. به سادگی میتوان دریافت لارنس فونتریر با 2 حرکت تنها یک گام برمیدارد و باید اذعان داشت مندرلی با داگ ویل و ضدمسیح با ملانکولیا شباهتهای غیرقابل انکاری دارند. روایتگری اول شخص، زمان طولانی داستان فیلم و قالب تلهتئاتری از شباهتهای2 فیلم داگویل و مندرلی به شمار میرود، در 2 فیلم ضدمسیح و ملانکولیا، کلاژهای اسلوموشنیک ابتدایی، دیالوگهایی کوتاه و البته با این تفاوت که در ملانکولیا ساختار بخش اول با اینکه اثری پردیالوگ نیست، دیالوگهای کوتاه و بازیگران به اصل داستان الصاق نمیشود و بدنه درام را روایت اول شخص پیش میبرد. آشفتگی مضمونی آخرالزمانی کارگردان و دیدگاههایش نسبت به موضوع روز رستاخیز نیز شباهتهای فراوانی به کلیشههای مرسوم آرماگدونی در هالیوود دارد و تنها تفاوت عمدهاش این است که فیلم از زوایه دانشمندان اتمی با نگاه میلیتاریستی و پرزرق و برق روایت نمیشود اما در لایههای عمیقتر این نگاه آخرالزمانی پوچ را نگرشی مالیخولیایی به پایان میرساند، زمانی که «گبی» (مادر جاستین) در همایشی که به هیچ وجه شبیه مراسم عروسی نیست رو به دخترانش میگوید در مقابل شیوه زوجگرای مرسوم در مقابل جهان میایستد به واقع روی همین نکته صحه میگذارد که این سیاق مرسوم زندگی و زوجگرایی کلاسیک پاسخگوی نیازهای فردی- خانوادگی نیست. در واقع نگاه مالیخولیایی افراد این خانواده نسبت به فرم کلاسیک زوجگرا موضوعی است که در فیلم مورد بررسی قرار میگیرد. به واقع خود جاستین به نمادی از سیاره مالیخولیا در مقابل خواهرش بدل میشود و نقض بافت زندگی زوجگرای کلاسیک به نمادی از عقبنشینی ایدهآلگرای بشر امروز. اما پیوند داستان جاستین و کلیر در نیمه دوم زنده دراماتیکی ندارد؛ بخش اول روایت این فیلم مربوط میشود به مراسم عروسی جاستین و بخش دوم به دغدغههای زندگیمدارانه جاستین. در بخش نخست که به نام جاستین نامگذاری شده است، اصل روایت مبتنی بر مراسم عروسی جاستین میشود که در این مراسم عروسی مجلل و ملالآور قرار است جاستین با مرد مورد علاقهاش، مایکل (آلکساندر اسکارگارد) ازدواج کند. مراسم ازدواج با حواشی زیاد بالاخره پایان میپذیرد اما جاستین بعد از عروسی دچار نوعی افسردگی شدید میشود که در برزخی مصیبتبار گرفتار میشود. وی تمام اتفاقات پیرامونش را بد تعبیر میکند بویژه رابطه ناخوشایندی را با خواهرش آغاز میکند، این در حالی است که یک سیاره به نام مالیخولیا در حال نزدیک شدن به زمین است و این یعنی پایان دنیا. داستان دوم مربوط به خواهر جاستین به نام کلیر (شارلوت گاینزبرگ) و همسرش جان (کیفر ساترلند) میشود. جان یک ستاره شناس است که پی برده، سیاره مالیخولیا در حال نزدیک شدن به زمین است، کلیر هم که میداند دنیا در حال به پایان رسیدن است از این رو بشدت نگران و پرخاشگر شده و این در حالی است که جاستین خونسرد است و... در واقع روایت دوم مفاهیمی که در اودیسه فضایی کوبریک مبتنی بر اصل تنازع بقا را نقض میکند و به نوعی این فیلم را میتواند جدل فلسفی 2 فیلمساز با اندیشه متفاوت دانست. نیمه دوم فیلم پایان دادن به اصل تنازع بقاست که به صورت مخوف و پیچیدهای در میان فلاسفه قرن بیست و یکمی در شکلهای گوناگون از آن سخن میگویند خاتمه میدهد. در صحنههای پایانی ضدمسیح به صورت استعارهای و نمادین به این اصل تنازع بقا اشاراتی میشود اما این اشارات روایتی تقدیس وار از اصل تنازع بقاست. فارغ از تحلیل 2 بخش روایی ملانکولیا داستان فیلم درباره کاراکتر جاستین و کلیر نیست؛ در بخشی از فیلم سیر عدم قطعیت تا شک بررسی میشود که در پشت لبخند جعلی هر دو خواهر رفتار مالیخولیایی ایندو مورد ارزیابی قرار میگیرد و این مرز مالیخولیایی تا سیاره دیگر ادامه مییابد. اما موضوع قابل توجه دیگر این است که فونتریر با زبانی روز رستاخیز را مورد پرسش قرار میدهد و آخرالزمان را نوعی اندیشه مالیخولیایی برآمده از ذهن واپسگرای بشر معرفی میکند. با این همه لارنس فونتریر، کوبریک هزاره سوم است و چه مخالف و چه موافق فیلمساز مولفی محسوب میشود.
نظرات شما عزیزان: